لــعل سـلـسـبیــل
آدمهایی با رنگها و شکلهای متفاوت از کنار هم رد میشوند، حواسشان نباشد به هم تنه هم میزنند، از روبه روی هم رد میشوند. بعضیشان سریع راه میروند و بعضی عصایی در دست دارند یا بچه ای؛ یکی از این سمت مقصدش را میجوید یکی از آن سمت و آنوقت منجی همه یکی است. برایم جالب است همهی اینها. یک قبله و یک عالم دل تشنه و در انتظار جرعه ای. حالا بعضی بیشتر درک میکنند بعضی کمتر، شاید هم بعدها درک کردند، چه فرقی میکند مگر؟ مهم همان دریچهی امید و انتظار همه است که به یک سو باز میشود. بتاب بر ما آفتاب پنهانی! در جشن میلادت تو ای تنهاترین، هدیه ای باش برای ما ...
نوشته شده در پنج شنبه 88/5/15ساعت
9:47 عصر توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |
Design By : LoxTheme.com |